ناصر مهاجر
بیداد و از سوی دیگر دادخواهی و مقاومت و خیزش، در ایران سابقهای طولانی دارد. این مقاله مروری میکند به نمونهای در آستانه انقلاب ۱۳۵۷.
درست چهل و چهار سال از رویداد خونین کاروانسرا سنگی(/سنگ) میگذرد، رویدادی که حلقهی سنگینی بود در زنجیرهی سیاستِ نوین سرکوب حکومت محمدرضا شاه در رویارویی با جنبشهای اجتماعی نوپا که از مهر ۱۳۵۶در اینجا و آنجای کشور شکل میگرفتند.
حکومت برآن شده بود که مشی «سهلگیری سیاسی» همزاد و همخوان با سیاستِ حقوق بشر جیمی کارتر، رئیس جمهور آمریکا را کنار بگذارد و نگذارد اعتراضهای پراکندهی سیاسی به جنبشهای اجتماعی فرارویند. اینکه درست چند روز پس از دیدارهای محمدرضا شاه پهلوی و جیمی کارتر (۲۴ و ۲۵ آبان ۱۳۵۶در کاخ سفید)، نیروهای سرکوبگر حکومت به دانشگاه تهران یورش بردند و بیرحمانه دانشجویان را زیر مشت و لگد و قنداق اسلحه گرفتند، اینکه در روز ۳۰ آبان مراسم سخنرانی چند تن از اعضای کانون نویسندگان را در دانشگاه آریامهر لغو نمودند، «دهها دانشجو را مورد ضرب و شتم اوباش باتون و زنجیر بهدست قرار دادند و شماری از آنها را بازداشت کردند» و اینکه دو تن از اعضای کانون نویسندگان (زندهیاد هما ناطق و نعمت آزرم) که دانشجویان را به آرامش فرامیخوانند، توقیف شدند و نیمهشب در بیابانهای نزدیک به تهران وحشیانه کتک خوردند، نشان از آن داشت که شاه توانسته رئیس جمهور ایالات متحده را با خود همراه و هماهنگ سازد که دورهی «سهلگیری سیاسی» در ایران باید هر چه زودتر به پایان رسد.
ماجرای هولناک کاروانسرای سنگی در روز اول آذر ۱۳۵۶ روی داد؛ سه روز پس از بازگشتِ شاه و فرح پهلوی از واشنگتن به تهران.
برای خواندن متن کامل اين نوشته کليک کنيد.
برگرفته از: تارنمای رادیو زمانه
آبان ۱۴۰۰ / نوامبر