یاد رفیق و هنرمند متعهد هومن آذرکلاه
سرور علی محمدی

yad-rafigh-human-azar-kolah-s-alimohamadi

به کجا چنین شتابان
گون از نسیم پرسید
به هر آن کجا که باشد ، بجز این سرا سرایم

خبر رفتن هومن آذرکلاه چون آواری برسرمان فرو ریخت . نامش با تئاتر معترض ما ایرانیان درهم آمیخته بود .نمی توانستی و نمی توانی بی بردن نامش حرمت بازیگری را ارج نهی ، از نخستین گام ها پابه پای بزرگان درصحنه درخشید و دیری نگذشت که راه خود را جست و یافت و در همین جستن ها و یافتن ها خروشید و بالید. پدر مصدقی بود و آشکارا ضد دیکتاتوری محمدرضا شاه پهلوی ، هومن جوان به همراه پدر و هماوا با مردم در متینک صدهزار نفری میدان جلالیه فریاد آزادی سر می دهد و در مراسم بزرگداشت تختی چرا های بیشماری ذهن او را بخود مشغول می کند. با پیگیری دادگاه بیژن جزنی با مد نظر داشتن جنبش چریکی هنر متعهد را الگوی مناسبی برای کار در تئاتر می یابد . آشنایی اش با ناصر نجفی بازیگر تئاتر او را به فلسفه و به طور کلی با مارکسیسم جهان دیکری را به او می نمایاند جهانی که عدالت خواهی و انسان دوستی را برای همه ی بشریت می خواهد . با نمایشنامه های زنده یاد غلامحسین ساعدی ، درد و رنج زندگی تهی دستان و روستائیان را در برابر چشمانش می بیند و تلنگری که به روح حساسش می خورد. لحظه ای آرام و قرار نمی گیرد. دوران دانشجویی اش در دانشکده ی هنرهای زیبا ، و آشنایی با نویسندگان و شاعران و بزرگان تئاتر ” سعید سلطانپور، ناصر رحمانی نژاد، محسن یلفانی، مهدی فتحی اخمد شاملو و محمود دوالت آبادی و زندانی شدن این نامداران هومن جوان را به فکر وا میدارد: او باید بین هنر برای هنر و هنر برای مردم یکی را انتخاب می کرد که ناگفته پیداست هومن آذرکلاه همسو با هنر متعهد گام بر صحنه ی تئاتر می گذارد. سال بخون نشستن آزادی قتل حمید اشرف و یارانش در خانه تیمی ، توقیف و ممنوعیت نمایشنامه ی ژاندارک در همان شب اول ، هومن و رفقایش که در کافه ای بدور هم جمع شده اند ، یاد ژاندارک های ایران غزال آیتی، نزهت روحی آهنگران، نسرین توکلی ، شکو طوافچیان و…. را ارج می نهد . ستون های کاخ ظلم و ستم فرو می ریزد و یک ماه پس از انقلاب پرشور تر از همیشه با نمایشنامه ی ” استثنا و قاعده ” ی برشت بروی صحنه رفت تا پیام انقلاب ۱۳۵۷ را که استثایی بر قاعده ی انقلاب ها بود تبت کنند. پس از گریزناگزیرش از ایران ،از پای ننشست . همراهی و همگامی اش با ناصر رحمانی نژاد و رضا علامه زاده و ساعدی تئاتر در تبعبد را زنده نگاه داشت.هنربازیگری اش در روی صحنه در اثر به یادماندنی زنده نام غلامحسین ساعدی ” اتللو در سرزمین عجایب ” در سالن تئاتر شهر کلن تحسین همگان را برانگیخت . درخشش بی نظیر اودر نمایشنامه ی مصدق ، در نقش سرهنگ آزموده چهره ی منفور دادگاه نطامی دکتر مصدق، در یادها خواهد ماند . آخرین هنر زندگیش در روی صحنه به همت رضا علامه زاده در داستان دو مرد ، گویای پویندگی و جاودانگی است.آرزویش این بود چریک فرهنگی خوبی شود ،اما آن چنان که خود وا می گوید : قضاوت در این باره به عهده‌ی تاریخ است.


برای خواندن متن کامل این نوشته، کلیک کنید:

برگرفته از: عصر نو
چهار شنبه ۹ خرداد ۱۴۰۳ – ۲۹ مه ۲۰۲۴

Noghteh.org © 1998-2024. All rights reserved. Web design: Homayoun Makoui