گفت‌وگو با پرستو فروهر، میهن روستا، ناصر مهاجر، رضا معینی

«بیداران» همچون از آغاز یکی از سرفصل‌های خود را برچیدن «مجازات اعدام»‌ تعریف کرده است، امروز این سرفصل به فصل تازه‌ای برای خواستی مردمی تبدیل شده است. با چنین رویکردی همکاران «بیداران» در این‌باره به گفت‌وگو نشستیم و رویداد تاریخی سی خرداد ۱۳۶۰ را بررسیدیم.

تلاش برای برچیدن مجازات اعدام، کنشی همیشگی و مداوم است؛ آن‌هم در برابر حکومتی که همواره می‌کشد و «دیگری» را از میان برمی دارد، تا بر بقای خود بیافزاید. همین تلاش مداوم است که می‌تواند «ایرانی بدون اعدام» را نه به یک رویای دست‌‌نیافتنی، بلکه به یک واقعیت باورکردنی فرارویاند؛ ایرانی که در آن زندگی انسان‌ها بدیهی‌ترین حق، در گستره‌ی زیست‌شان باشد.

* * * * *

از نظر تاریخی، اهمیت ۳۰ خرداد در ارتباط با سیستم سرکوب جمهوری اسلامی در چیست؟

ناصر مهاجر: سی خرداد و سرکوب در پی آن، رویدادی تاریخی‌ست که عوامل گوناگونی آن را پدید آورد. یکی از عوامل، تصمیم جناح واپس‌گرای حکومت در کنار گذاشتن موتلفین خود (بنی‌صدر، قطب‌زاده و دکتر سامی تا جبهه ملی، حزب ملت ایران و…) از قدرت بود. سرکوب‌گری از ابتدای قدرت‌گیری خمینی، در دستور کار بود؛ از جمله سرکوب زنان در ۱۳۵۷، ترکمن‌‌ها در ۱۳۵۸ و کردها در ۱۳۵۸. پیش‌تر هم، عناصر حکومت پیشین سرکوب شده بودند. برای سران رژیم پهلوی، دادگاهی برپا نشد. همان چند دادگاه برای پایوران حکومت شاه که می‌توانست کمی روشن‌گر باشد، ابتدای کار تعطیل شد؛ بدون آن‌که مردم بفهمند سیاستِ سرکوب در آن دوران چه بود و ساواک چه جنایت‌ها که نمی‌کرد.
سیاست سرکوب‌گری جمهوری اسلامی، به‌ویژه جنایت‌های طیف نیروهای واپس‌گرا، مثنوی هفتاد من است. پس از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، کم‌تر روزی بود که نهادها و انسان‌های آزادی‌خواه و دگراندیش با سرکوب هدفمند نیروهای ولایت فقیه روبه‌رو نشوند؛ هدف آن، از پیشرفت واداشتن جنبش آزادی‌خواهی بود که روزانه رشد می‌کرد. رشد جنبش آزادی‌خواهی تضادهای درون حاکمیت را دامن زد و برای همین، آیت‌الله خمینی، بنی‌صدر و یارانش را از قدرت به زیر کشید، سازمان مجاهدین خلق را از پهنه‌ی همگانی بیرون راند، چپ‌ها و جبهه‌ی دموکراتیک ملی را به نابودی کشاند.

این شبهه‌ کودتا، آغاز مرحله‌ی تازه‌ای از زندگی جمهوری اسلامی بود. مجاهدین، بنی‌صدر و بخشی از نیروهای چپ، تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ را با مشارکت نزدیک به نیم‌ میلیون نفر، تدارک دیدند که با سرکوب شدید «حزب‌الله» روبه‌رو شد. من هم در آن تظاهرات بودم، دیدم که «امت حزب‌الله» با چه خشونتی به راه‌پیمایان حمله می‌کند. نوک تیز حمله، هواداران مجاهدین بودند، سپس چپ‌ها و سپس‌تر هر دگراندیشی!

پس از سی‌ام خرداد شاهد سرکوبی فراگیر هستیم. گفت‌وگو‌های جمعی و علنی، فروش علنی روزنامه‌‌ها، حضور آشکار احزاب سیاسی در شهرها، اعتصاب‌ها و اعتراض‌های «قانونی» و… تعطیل شدند. وارد فاز «خاموشی» شدیم. مجاهدین خلق عملیات نظامی‌شان را شروع می‌کنند. گروه‌های دیگر نیز دوره‌ای از واپس‌نشینی عمومی را می‌‌آغازند که با دو پدیده همراه است؛ تبعید در مقیاسی گسترده که موج کوتاه آن را ماه‌های نخست قدرت‌گیری خمینی، برای همدستان رژیم شاه داشتیم. ولی موج بلند تبعید تا پس از کشتارجمعی ۱۳۶۷ ادامه پیدا می‌کند.

پدیده‌ی دیگر، بازداشت‌های گسترده، شکنجه و اعدام پس از سی‌ام خرداد است؛ با این هدف که دیگر جایی برای دگراندیشی نیست. خصوصا دگراندیشانی که به هیچ‌وجه نزدیکی با حکومت نداشتند. جمهوری اسلامی می‌خواست هر دگراندیشی را به زور شلاق هم که شده از فکر سیاسی مستقل تهی کند یا از بین ببرد و حاضر بود روزی صد نفر را اعدام کند و خبر سربه‌نیستی‌شان را نیز در جریده‌ها بیاورد. دوره اختناق فراگیر به درازا کشید و سبب ضعیف شدن جنبش چپ و جنبش ترقی‌خواه ایران شد.

بررسی رویدادهای پسین، به همین سرکوب فراگیر باز می‌گردد که مملکت بهترین‌های خود را در میان دگراندیشان از دست داد. همه‌چیز باید از صفر آغاز می‌شد. به‌‌ویژه پس از سی خرداد که با جامعه‌ای سرتاپا پلیسی روبه‌رو بودیم. خمینی مشکلی نداشت که بگوید همسایه، همسایه‌اش را لو دهد، یا مادر، فرزندش را. این مادران و همسایه‌ها تشویق هم می‌شدند.
سرکوب پدیدار در این دوره، جنبش آزادی‌خواهی ایران را واپس نشاند.

* * *

جمهوری اسلامی امروز به عنوان «ماشین اعدام» شناخته می‌شود. جایگاه اعدام در سیستم جمهوری اسلامی چیست؟ چرا بیداران تمرکز فعالیت خود را برای «لغو اعدام» بنا کرده است؟

پرستو فروهر: سی‌ خرداد را من یک نقطه‌ی عطف در روند سرکوب می‌بینم،‌ که به واسطه‌ی آن حاکمیت بی‌منفذ جمهوری اسلامی بر جامعه مستقر شد. گرایش سرکوب‌گر، از ابتدا ظهور کرد، از همان پیش از انقلاب و آن شعار «حزب فقط حزب‌الله، رهبر فقط روح‌الله» و به سرعت هم رشد کرد. در تجربه‌‌ی زیسته‌ی من، آن‌جا که دریافتم از دایره شهروندی بیرون گذاشته و به دیگری – که در قرائت جمهوری اسلامی «دشمن» خوانده شد – تبدیل می‌شوم، زمانی بود که دانشگاه‌ها را زیر نام «انقلاب فرهنگی» بستند. دانشگاه جای پیشرفت و ساختن آینده است که حکومت آن را روی نسل من بست. من در دایره حذفی‌ها قرار گرفتم. این روند حذفِ دیگری به تمام زمینه‌های اجتماعی سرایت کرد و در سی‌ام خرداد، قطعیتی بی‌منفذ یافت. مخالفت سیاسی و هر گونه‌ای از دیگری بودن در جامعه جرم‌انگاری و با مجازات‌های سنگین روبه‌رو شد؛ با موج گسترده بازداشت‌ و تعزیر و اعدام‌.

اعدام مثل ستون فقرات این ساختار سرکوب‌گر عمل کرد. به یاد دارم که هر روز آمار اعدامی‌ها در رسانه‌ها جار زده می‌شد؛ جوان‌هایی که حتی برخی از آنان هویت‌شان مشخص نبود، عکس‌شان را چاپ می‌کردند تا کسی خبر بدهد که کیست. اعدام‌ها جامعه را در وحشتی غریب مثل یخ‌زدگی فرو برد و مخالفان در سکوت و انزوا فرو رفتند. هم‌زمان با اعدام‌، شیوه‌های دیگر سرکوب نیز اعمال می‌شد، مثل «تعزیر»؛ مجازات‌هایی که برای درک بافت مذهبی سرکوب و ساختار قدرت کلیدی هستند.

از منظر فمینیستی، جمهوری اسلامی یک ساختار پدر/ مردسالار و دیگری‌ستیز است که می‌خواهد به هر بهایی قیمومیت خود را بر مردم اعمال کند. اعدام ابزار اصلی این اعمال شده و صرفا هم برای کنش‌گران سیاسی یا وابستگان به اقلیت‌های مذهبی یا قومی نبوده است. برای مثال در دهه شصت ما با اوج اعدام‌ها در حوزه مواد مخدر هم روبه‌رو هستیم. اعدام‌هایی که در ملاعام، اغلب با جرثقیل‌ در وسط میدان‌ شهرها انجام می‌شد. این تصویر وحشت‌زایی بود که به جو ترسی که جمهوری اسلامی خود را بر آن مستحکم کرد، کمک رساند. نه تنها اعدام که مجازات‌های دیگر هم در ملاعام انجام می‌شد. به یاد دارم به دستفروش‌هایی که در «خیابان جمهوری» کالاهایی مثل خمیرریش و جوراب نایلون فرنگی، که قاچاق محسوب می‌شد، می‌فروختند، حمله می‌کردند، نه تنها اموال‌شان را مصادره می‌کردند که حتی در محل تعزیرشان می‌کردند.

با اعمال چنین خشونت گسترده‌ای، که وحشیانه‌ترین و جبران ناپذیرترین‌شان اعدام است، قیمومیتی را که می‌خواستند بر جامعه حاکم کردند.
می‌خواهم اشاره کنم که قتل‌های سیاسی هم اعدام هستند؛ اعدام‌های فراقضایی هستند که در پی حکم‌هایی مخفیانه اجرا شد‌ه‌اند. در این روند حتی خانه‌های مردم به قتل‌گاه آنان بدل شد.

خلاصه این‌که برای مهار چنین ساختار سرکوب‌گری، لازم است که ستون فقرات آن، یعنی اعدام را از کار انداخت.
از سوی دیگر جنبش ضداعدام یک پالایش اخلاقی به همراه دارد. جامعه‌ی ما در دوره‌هایی در برابر سرکوب و اعدام‌ سکوت و حتی همدستی کرده است. از اعدام‌هایی که از پشت‌بام مدرسه رفاه آغاز شد تا اعدام بهائیان و کردها و بسیاری که «دیگری» حساب شدند. جامعه در مشارکت با جنبش ضداعدام می‌تواند خود را از بن‌بست خشونت و همدستی و چشم‌پوشی بیرون آورد.

* * *

اگر بخواهیم به پیمان دادخواهی نگاهی داشته باشیم که ابتکار بیداران در روزهای پرالتهاب جنبش «زن‌، زندگی، آزادی» بود، به نظر شما اهمیت حفظ این پیمان در پیوند با امروز ایران و مقابله با ماشین سرکوب و ماشین اعدام در چیست؟

میهن روستا:
از تاریخ به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی تا سی خرداد ۱۳۶۰ اعتراض‌های عمومی بسیاری در مخالفت با پروژه‌های سیاسی رژیم تازه به قدرت رسیده، سازماندهی می‌شد. این اعتراضات هم زمینه‌هایی بودند برای حمله گروه‌های «حزب‌الله» و… که برخلاف تلاش جمهوری اسلامی برای غیر وابسته نشان دادن این دارودسته به نهادهای دولتی، حملات‌شان سازماندهی شده و وظیفه‌شان با آزادی عمل کامل، درهم کوبیدن تظاهرات و تارومار کردن تظاهرکنندگان بود. رخداد سی خرداد و پیامدهای آن اما هم یک شوک بزرگ برای نیروهای سیاسی و دگراندیشان بود و هم یک شکست عمومی برای تمامی سازمان‌ها و احزاب مخالف. شاید نیروهای سیاسی فعال چنین حمله‌ی گسترده و خشونت‌باری را پیش‌بینی نمی‌کردند و یا شاید تصوری دیگر از خود داشتند و فکر کرده بودند که می‌توانند به جای آن‌ها بر مسند قدرت بنشینند! غافل از این‌که رژیم از مدت‌ها پیش، خود را برای یک تصفیه حساب سراسری آماده کرده بود و این تظاهرات زمینه‌ی اجرای سرکوب را فراهم کرده بود و بدون شک می‌توان گفت که در این زمینه از پشتیبانی بخش بزرگی از مردم نیز برخوردار بود.

آن‌چه در سی خرداد و پس از آن اتفاق افتاد، در حقیقت جنگی یک‌طرفه بود علیه آزادی، عدالت و دگراندیشی. نتیجه‌ی این سرکوب، دستگیری‌های بی‌رویه و فراقانونیِ فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، شکنجه واعدام روزانه ده‌ها و ده‌ها زندانی و درگیر شدن نا گزی خانواده‌های آن‌ها با مسئله زندان، زندانی، شکنجه و اعدام در ایران بعد از انقلاب. در ادامه‌ی این سرکوب، رژیم جمهوری اسلامی توانست فضایی به‌غایت امنیتی ایجاد کرده و سکوتی موحش بر جامعه حاکم کند.

خانواده‌های زندانیان و اعدامی‌ها در آن سال‌های بلوا اما سکوت را برنتابیدند. اگر نتوانستند به خیابان‌ها بروند و با صدای بلند به این بیداد اعتراض کنند، در خانه‌های یک‌دیگر، با هم و در کنار هم یاد عزیزان خود را زنده نگاه‌ داشتند و این مادران اعدامی‌ها بودند که در نتیجه سال‌ها پایداری، نماد «مادران خاوران» شدند. آن‌ها در جلوی صف مبارزه علیه فراموشی، خود را سپر جوان‌ترها کردند و با ذکر نام فرزندان خود و در دست داشتن عکس‌های‌شان، دادخواه آن‌ها شده و به دادخواهی معنایی نو بخشیدند.

و «پیمان دادخواهی» با پشتوانه این مبارزات و در بستر خیزش «زن، زندگی، آزادی» ابتدا با امضای ۸۲ نفر از اعضای خانواده‌های کشته‌شدگان توسط جمهوری اسلامی، انتشار یافت. این پیمان بیش از هر چیز راهنمایی است برای دستیابی به حقیقت و عدالت.
پیمان دادخواهی مطالبه‌ای است برای فرجام‌خواهی جهت جلوگیری از تکرار گذشته با دست یافتن به آگاهی از تباهی و با تکیه بر حفظ کرامت انسانی.
این پیمان با پایبندی به اصول و قوانین، در رسیدگی به جنایت‌های آمران و عاملان رژیم جمهوری اسلامی، ایجاد زمینه‌های عادلانه در به اجرا درآوردن آن، تلاشی است برای آن‌که عدالت بتواند جای انتقام را بگیرد تا خشونتی دیگر نتواند جانشین خشونت جمهوری اسلامی شود.

* * *

آیا سیاست اعدام جمهوری اسلامی از سی خرداد ۱۳۶۰ تا به امروز تغییری داشته است؟

رضا معینی: در آغاز چکامه‌ی بر فراز سایت بیداران، این بود: «ایرانی بدون زندان، شکنجه و اعدام ممکن است.» نسل من، برآمده از انقلاب، نسل کینه و انتقام بود. «اعدام باید گردد» را چون بایسته‌‌ی انقلاب می‌دانستیم. رسیدن به باور آن چکامه،‌ تجربه‌ی من با گذشت از دریایی پُر خون و جنایت و اعدام بود.

موافقم که اعدام‌ و کشتار و سرکوب پیش از سی خرداد آغاز شده بود. یادآور می‌شوم که نخستین اعدام‌های جمعی زندانیان سیاسی در کردستان پس از فتوای ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ آقای خمینی انجام شد. وضعیت در آن‌جا هم‌مانند سرکوب فراگیر پس از سی خرداد بود.
با وجود پافشاری ما بر اعدام‌های سیاسی، اما نخستین حاکم شرع پس از انقلاب، آقای خلخالی، هم‌زمان مسئولیت سرپرستی «مبارزه با مواد مخدر» و «جرائم عمومی» را نیز بر عهده داشت. اعدام‌های سیاسی هم‌زمان با اعدام مجرمان جرائم عمومی با همان روش انقلابی آغاز شد. نظام، این‌ «جرائم» برخاسته از آسیب‌های اجتماعی را تنها با مجازات‌ اعدام چاره‌جویی کرد و می‌کند. افسوس که ما کم‌تر به این تباه‌کاری توجه کرده‌ایم و بیشتر به بازداشت‌ها و یا اعدام‌های سیاسی اعتراض ‌کرده‌ایم. کم‌شمار بودند کسانی که با اصل مجازات اعدام مخالفت کرده‌اند.

راه‌یافت نظام برای حل هر مشکلی زندان و اعدام است! هرچه تباهی در جامعه گسترده شد، شمار اعدام هم بیشتر شد. استان‌های محروم کشورچون لرستان، کردستان، سیستان و بلوچستان بیشترین نرخ بیکاری و فقر و اعدام را دارند و بیشترین اعدام‌شدگان جرايم عمومی، زاده شد‌ه‌های پس از برپایی جمهوری اسلامی هستند.

گزارشگران بدون مرز، داده‌هایی تکان‌دهنده از دستگاه قضایی منتشر کرد. از آن میان تنها در سی سال (۱۳۵۸ – ۱۳۸۸) در زندان «تهران بزرگ»، بیش از یک میلیون و ۳۰۰هزار زندانی ثبت شده‌اند که به گمان بسیار، نزدیک به ۲۰۰ هزار نفر از این افراد زندانی سیاسی و بیش از یک میلیون نفر زندانی غیر سیاسی بوده‌اند. اگر شمار زندانیان جرائم عادی چندین برابر زندانیان سیاسی بوده است، بی‌گمان شمار اعدامی‌ها نیز بسیار بیشتر بوده‌اند.
امروز در برابر این کشتار جمعی مردم، واخواهی از اعدام آغاز شده است. برای نخستین بار خانواده‌های زندانیان جرايم عمومی با در دست داشتن تصویر عزیزان خود، در برابر دادگاه‌های انقلاب اعتراض می‌کنند که: پدر، فرزند یا همسر من را نکشید. در بسیاری از مناطق، تلاش جمعی مردمی برای رهایی محکومان به اعدام بیشتر شده است.

بسیاری از زندانیان سیاسی که با شمار زندانی‌های جرائم عمومی روبه‌رو شده‌اند، پس از آزادی، از این قربانیان و فاجعه زندان و اعدام نه تنها اطلاع‌رسانی که کنش‌هایی را نیز آغاز کردند. «انجمن دفاع از حقوق زندانیان» و سپس «پاسداران حق حیات» با همت روزنامه‌نگارانی چون «عمادالدین باقی»، تشکیل شدند و البته هیچ‌گاه اجازه‌ی فعالیت پیدا نکردند. پرسمان «لغو مجازات اعدام» را روشن‌فکران مذهبی و لائیک در جامعه پیش کشیده‌اند. تشکل‌های دیگری مانند «لگام»، لغو گام‌به‌گام اعدام به وجود آمده‌اند.

و در آخرین کنش هفته‌هاست که کارزار «اعتصاب سه‌شنبه‌ها نه مجازات اعدام»، در زندان‌های گوناگون کشور با ابتکار زندان «قزل‌حصار» و با حضور زندانیان نام‌دار و گمنام آغاز شده است. هر نیروی مدافع حقوق بشر، باید از این کنش‌ حمایت کند و در گسترش آن بکوشد.

برگرفته از: بیداران
پنج شنبه 20 ژوئن 2024

Noghteh.org © 1998-2024. All rights reserved. Web design: Homayoun Makoui