مهناز متین
گزارشی از مراسم خاکسپاری زندهیاد هومن آذرکلاه*
تقدیم به بنفشهی عزیز،
یار و همراه هومن که بیش از هرکس، سوگوار اوست.
هومن آذرکلاه، روز 21 ماه مه 2024، در پاریس، چشم بر جهان فروبست و خانواده، دوستان و همکارانش را در غمی عمیق فرو برد.
مراسم خاکسپاری این بازیگر نامآشنای تئاتر ایران، روز 5 ژوئن 2024، در گورستان تاریخی شهر پاریس، پرلاشز، برگذار شد؛ در میان جمعی پرشمار از بستگان و دوستدارانش. پیش از خاکسپاری، مراسم بزرگداشتی نیز تدارک دیده شده بود.
نوای نی هنرمند ارجمند، مسعود جاهد، که با فضای غمانگیز موجود همخوانی داشت، ورود سوگواران را به تالار پرلاشز (کوپول)، همراهی میکرد. به رغم بزرگی، کوپول برای نشستن همه گنجایش نداشت. شرکتکنندگان، در گوشه و کنار این تالار زیبا، جایی یافتند و به ناگزیر، مراسم را ایستاده تماشا کردند.
مسئولیت گرداندن مراسم بزرگداشت هومن آذرکلاه، با فرید فدوی بود که با چیرهدستی تحسینبرانگیزی، از عهدهی مراحل گوناگون این مهم برآمد؛ از خوشامدگویی به فارسی و فرانسه گرفته تا معرفی سخنرانان و کنترل وقت که بر مبنای قواعد تعیین شده از سوی مسئولین پرلاشز، از یک ساعت نمیبایست تجاوز میکرد. سخنرانیها تماماً به فارسی ایراد شدند؛ اما به احترام حضور فرانسهزبانانی از دوستان هومن و بنفشه، معرفی کوتاه سخنرانان و موضوع سخنرانیها، به زبان فرانسه نیز انجام گرفت. بروشوری به فرانسه که در آغاز مراسم پخش شد، شرکتکنندگان فرانسوی را با گوشههایی از زندگی هنری هومن آذرکلاه آشنا کرد.
در مجموع، هفت نفر برای سخنرانی دعوت شده بودند. آنها توانستند به رغم وقت کوتاهی که در اختیار داشتند، سویههایی هرچند کوچک از شخصیت این هنرمند تبعیدی را به حاضران عرضه نمایند. همانطور که میشد انتظار داشت، “اهالی تئاتر” در میان سخنرانان دستبالا را داشتند.
نخستین سخنران، بهرخ بابایی بود؛ بازیگر تئاتر، هم دانشکدهای، همکار و دوست هومن آذرکلاه. او در سخنانی دلنشین، از خاطراتش با هومن گفت؛ از شوخیها و خندههای دوران نوجوانی در دانشکده، تا قدرت بازیگری هومن بر روی صحنه:
«… همهی ما، شاگردان و فرزندان استادمان رکنالدین خسروی بودیم و هومن یکی از نورچشمیها بود که استاد، بسیار دوستش میداشت؛ هم به خاطر توان بازیگریاش و حس قوی و غریبی که بر صحنه میریخت و هم به خاطر انضباطش در کار تئاتر.» بهرخ بابایی، از نمایشنامهی گوشهنشینان آلتونا نوشتهی ژان پل سارتر هم گفت که هومن نقش فرانس [Frantz] را در آن ایفا کرد: «… هومن تمام زخمهای تن و روان فرانس را که جنگ و سودجوئی و بی ارزش شدن انسان به او زده بودند، بر صحنه ریخت و تن تماشاگران را به لرزه درآورد؛ و این اوج کار یک بازیگر است. مطمئنم این بازی او در ذهن تماشاگرانش، همچنان که در ذهن من، ماندگار شده است. هومن بازیگری بود با دیدگاه سیاسی روشن و انساندوستانه، او توانسته بود کاراکتری چون فرانس را به اوج برساند.»
دومین سخنران، الهیار مقدم، همدانشکدهای، دوست دیرینه و یار وفادار هومن آذرکلاه، یادماندههایی از او را با حاضرین در میان گذاشت:
«…هومن را 53 پیش… در حیاط دانشکدهی هنرهای دراماتیک دیدم… هومن برخوردی گرم، بیریا و صادقانه داشت؛ آنقدر که هیچ درخواست بازیای در سیاهمشق ما بچههای سینما را رد نمیکرد و هر نقشی، هرچند کوچک را، با جدیت دنبال میکرد… هومن زندگی را ساده میگرفت و ساده زندگی میکرد. در طول پنجاه و اندی سال دوستی، برای یک بار هم از او شکوه و شکایتی نشنیدم؛ نه از روزگار، نه از آدمها… هومن با تمام شرایط سخت و فضای ناآشنای غربت، هر بار که به صحنه رفت، قدرتش را در بازیگری و فهمش را از تئاتر به ثبت رساند. از کلمات “روحش شاد” و “یادش به خیر” نمیتوانم استفاده کنم؛ چرا که تا هستم، یادش با من خواهد ماند و طنین صدایش [که میگفت]: “الا، الا، زندگی در جریان است!”»
میرعلی حسینی، ژورنالیست شناختهشده، همکار و همبازی هومن آذرکلاه در چند نمایشنامه، سومین سخنران بود. او نیز از تجربهی خود از کار با هومن سخن گفت:
«… من هومن را اولین بار… در استودیو شهاب شناختم؛ استودیوی دوبلاژ… من کارآموزی میکردم… هومن هم به استودیو معرفی شده بود که… کار دوبلاژ یاد بگیرد. بعد از حدود دو هفته، وقتی دید که کار دوبلاژ یاد گرفتن… یعنی نشستن و تماشا کردن که دیگران چگونه کار میکنند، بدون هیچ تدریسی، بدون هیچ آموزشی…، به من گفت: اینجا وقت تلف کردن است… یک روز میبینی! من کار تئاتر و سینما میکنم که مجبور نشوم جای کس دیگری حرف بزنم!… یک سال بعد سر از دانشکدهی هنرهای دراماتیک تئاتر درآورد… برای هومن، تئاتر یک شکوفایی بود که هر بار، لحظهای که برای اجرای نمایشی از هومن… خواهش میکردند که کار کند، برای او مثل یک بهار دیگر بود؛ مثل یک زندگی دوباره بود…»
سخنران بعدی، ناصر رحمانینژاد، بازیگر، کارگردان با سابقهی تئاتر، نویسنده ، همکار و دوست هومن آذرکلاه، از شخصیت هومن و از ویژگیهای او به عنوان یک بازیگر تئاتر گفت:
«… هومن یکی از نزدیکترین دوستان هنرمندی بود که در طول سالهای تبعید که من در فرانسه بودم، سالهای آغازین سختی و تنگدستیهای تبعید، پا به پای من، در فعالیتهای تئاتری با من بود و مهمترین و مطمئنترین تکیهگاه در ادامهی کار بود… هومن با وجود نقش برجستهاش در تئاتر به عنوان بازیگر، اما از نوع بازیگران خودشیفته نبود. او در محافل عمومی کمتر ظاهر میشد و اگر به این گونه محافل میرفت، برای خودنمای نبود… او هنرش را ابزار شهرت نمیکرد… عشق او به تئاتر، تبدیل شد به حرمت او به تئاتر، مسئولیت نسبت به تئاتر و حفظ نقش مهم انسانی و اجتماعی این هنر. هومن همچنین از بازیگران نمونهای بود که در صحنه فقط نگران خودش و و نقشاش نبود. او به نحو مسئولانهای، نگران بازیگران دیگر و به ویژه همبازی خودش بود و روی صحنه با ظرافت ناپیدایی، یک رابطهی خلاق جمعی به وجود میآورد… هومن واقعاً به تئاتر به عنوان یک هنر کلکتیو و خلاق نگاه میکرد و این روش را در تمام سطوح کار، در عمل به کار میبرد؛ از آغاز تمرینها تا پایان اجراها… کار کردن با هومن برای من، از لذتبخشترین تجربههای فعالیت تئاتریام در دوران تبعید بوده که همواره در خاطره و سابقهی حرفهای من، در من باقی خواهد ماند. هومن انسانی بود بسیار مهربان و بزرگوار و به عنوان بازیگر تئاتر، من با اطمینان میتوانم بگویم که مرگ او پایان حضور صحنهای بازیگری ظریف همچون خود اوست. هومن عزیز، یاد تو و نام تو در تئاتر ایران ماندگار خواهد بود. بدرود!»
عکس ها از جمشید گلمکانی – برای نمایش بزرگ تر تصویرها، روی آن ها کلیک کنید
در قسمت بعدی مراسم، ویدا فرهودی، شاعر، نقاش، مترجم و دوستِ هومن و بنفشه، قصیدهی زیبایش را برای حاضران خواند که با یاد هومن آذرکلاه سروده و به بنفشه مسعودی پیشکش شده است:
«…
در رفتنت جدا شد از شاخه برگ خواهش / امید بینوا شد، با حکم روزگاران
با واژههای خونین، گو چون رِسَم به تسکین / از کوچ گل بمویَم یا سوگ سربداران؟
یاد تو مانده برجا تا انتها به جانها / عطرت هماره پویا، در قلب بیقراران
دردت گسست ما را از راه آشنایی / ای نازنین کجایی در جمع سوگواران؟
دردانه وار ماتم، رغم بلور شبنم، / ناخن کشد به تلخی، روی بنفشهزاران
چون از غمت سرایم، بیتاب شد نوایم / ای عشق، سیل اشکی بر جانمان بباران»
پس از ویدا فرهودی، آقای علی امینی نجفی، نویسنده، مترجم و پژوهشگر تئاتر و سینما، پشت تریبون قرار گرفت تا او نیز از ارزش کار هنری هومن آذرکلاه سخن گوید:
«… با اطمینان میشود گفت هومن یکی از بهترین، از کمنظیرترین فارغالتحصیلان دورهی بازیگری هنرهای دراماتیک بود؛ واقعاً جزو سرآمدان نسل خودش بود. دریغ ما در این است که این همه استعداد، این همه ظرفیت بالای تئاتری، به اندازهی کافی اشباع نشد، شکوفا نشد، تجلی پیدا نکرد… هومن بازیگری پویا، پویشگر و کنجکاو بود که خیلی از سیستمهای تئاتری را فرا گرفته بود…»
آخرین سخنران این بخش از مراسم، محبوبه امیری، کنشگر جنبش زنان و دوستِ دیرینهی بنفشه و هومن بود. سخنان تأمل برانگیزش، خطاب به کسانی بود که میتوانند تماشاگران بالقوهی تئاتر باشند؛ اما نسبت به این هنر، کم مهر و بیتفاوتند:
«… تئاتر از هنرهاییست که رابطهی مستقیم با تماشاگر برقرار میکند… سالن نمایش، صحنه را در اختیار بازیگر و صندلیهایش را در اختیار تماشاگر میگذارد. افسوس که بازیگر به وظیفهی خود عمل میکند و حتا علیرغم امکانات کم به روی صحنه میرود؛ اما در اغلب موارد، با سالنی نیمه خالی مواجه میشود…»
در پایان مراسم بزرگداشت، ویدیویی از عکسهای هومن آذرکلاه در برهههای گوناگون زندگیاش، ساختهی هنرمندانهی حمید فدوی، پخش شد که در آن، بخش کوتاهی از نمایشنامهی یادداشتهای روزانهی یک دیوانه گنجانده شده بود. حضور قدرتمند هومن در این نمایش، گویی او را، هرچند لحظاتی کوتاه، در برابر حاضران زنده کرده است!
پس از مراسم بزرگداشت، لحظهی سخت وداع با هومن فرارسید. ابتدا بنفشه، به همسر و همراه خود بدرود گفت و سپس، حاضران به ادای احترام در برابر تابوت برخاستند. صفی طولانی در کنار بنفشه شکل گرفت و تک تک سوگواران، با درآغوش گرفتن او، اندوه خود را در از دست دادن هومن، صمیمانه به بنفشه ابراز کردند.
خروج تابوت از سالن و رهسپاریش به سوی آرامگاه را قطعهی موزیک دوشیزه و مرگ، سرودهی فرانز شوبر که هومن آن را دوست میداشت، همراهی کرد.
بر سر مزار و پیش از خاکسپاری، محسن یلفانی، نمایشنامهنویس و کارگردان شناختهشدهی ایرانی، سخنان کوتاهی ایراد کرد دربارهی درک هومن از بازیگری که از ویژگیهای فردیاش ناشی میشد:
«… برای او بازیگری، نه تنها هنرنمایی یا اعجابآفرینی، بلکه به معنای فداکاری و از خود گذشتن بود. هومن در شمار چنین بازیگرانی بود و فراتر از این، در زندگی خصوصیاش نیز به همین اصل یا شیوه وفادار ماند. هرگز فراموشش نخواهیم کرد!»
پس از محسن یلفانی، سپیده شکری، پژوهشگر و بازیگر جوان تئاتر، از تجربهاش با هومن به عنوان یک پیشکسوت، با حاضران سخن گفت.
سپس، ترانهی بردی از یادم از زندهیاد دلکش، خوانندهی پرآوازهی ایران را که هومن بسیار دوست داشت، حاضران دستهجمعی اجرا کردند و صدای دلنشین میهن جزنی آنها را همراهی کرد. ساقی میخواران، ترانهی خاطرهانگیز دیگری بود که با صدای زیبای بهرخ بابایی و با همراهی حاضران، به فارسی و ترکی اجراء شد.
هنگامی که تابوت به خاک سپرده میشد، بنفشه مسعودی، ترانهی زیبای به کجا روی ناصر مسعودی، پدر عزیزش و هنرمند محبوبمان را زمزمه میکرد که حرف دلش بود، به وقت آخرین وداع با دوست و یار زندگیاش:
به کجا روی بی من به کجا / چو بهار و گل بازا
که به چشم من گیرد ز صفا / رنگ دگری دنیا
ستاره خندد در شب من / اگر تو بازآیی به برم
به خنده بشکوفد لب من / چو تازه گل هر جا
چو موج سرگردان شدهام به دست طوفانها
فتادهام چون باد صبا به باغ و بستانها…
هومن آذرکلاه، در میان اندوه سوگواران، در قطعهی 81 گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد؛ با همسایگانی سرشناس همچون صادق هدایت و غلامحسین ساعدی، که به فاصلهی چند متری او، در قطعهی 85 آرام گرفتهاند.
* برگذاری این مراسم، به همت و همیاری صمیمانهی جمعی از دوستان بنفشه و هومن میسر شد: محبوبه امیری، حمیدرضا جاودان، سپیده شکری، بهروز شکوهی، حمید فدوی، مهناز متین، انوشه مؤمنی و ناصر مهاجر.
– – – – – –
– یادداشتهای روزانهی یک دیوانه، نوشتهی نیکلایی گوگول (Le journal d’un fou, Nikolaï Gogol)، که با کارگردانی زندهیاد رکنالدین خسروی، در سال 1376/1997، در لندن به روی صحنه رفت.
– دوشیزه و مرگ، نام نمایشنامهای از آریل دورفمن، نویسندهی شیلیایی- آمریکایی (متولد آرژانتین) است که این قطعهی موسیقی از شوبر، جایی مهم در آن دارد و الهامبخش نام نمایشنامه شده است. این نمایشنامه (کاری از حمیدرضا جاودان، پاریس، 1402/2023) نمایشنامهی ماقبل آخری بود که زندهیاد هومن آذرکلاه در آن بازی کرد.
تاریخ: 12 ژوئن 2024