در ایران چه میگذرد – ۹
محمدرضا نیکفر
یک وظیفهی مقدم، ارتقای گفتمان جنبش در جهت روشن ساختن مضمون قرارداد اجتماعی نو است، در جهت آن پیمانی که میهن را به راستی میهن میکند، میهن همچون خانهی مشترک انسانهایی که رنج ساختن آن را بر دوش کشیدهاند.
رهبری موضعی-موضوعی
دورهی نخست جنبش، دورهی قیام ژینا، همانگونه که در بخش هفتم این یادداشتها بیان شد، به پایان رسیده است. ممکن است پس از یک وقفه − که در آن هم جنبش بدون نمودهای چشمگیر نخواهد بود− دورهی تازهای آغاز شود. این دوره ممکن است کوتاه یا به نسبت بلند باشد؛ اما به نظر نمیرسد به اندازهی فاصلهی میان برآمدهای دی ۱۳۹۶، آبان ۱۳۹۸ و سپس شهریور ۱۴۰۱ طول بکشد.
بحث دربارهی وضعیت در جریان است. توجه عمده بر سر موضوع رهبری است. همه میگویند جنبش رهبر ندارد، و تصور میکنند با اراده به جمع کردن عدهای دور هم، میتوانند این مشکل را حل کنند.
اما چنین نیست که جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” بهکل بدون رهبری باشد. در هر موضعی عملاً یک کانون رهبری وجود دارد که معمولاً متغیر است، و بسته به هر تصمیمی در هر موضعی، موضوعی است که بر سر آن نظرهایی وجود دارند که به درجاتی راهنما هستند. موضوعهایی عمومی نیز وجود دارند که بحث بر سر آنها از پیش شروع شده و اکنون بحث وارد مرحلهی تازهای شده است. مسئلهی امروز این است که چگونه در مورد موضوعهای مختلف برداشتها شفاف شوند و معلوم شود که چه جبهههای نظریای وجود دارند. تأکید بر همیاری برای تداوم و گسترش مبارزه با تأکید بر لزوم داشتن نظر روشن دربارهی موضوعهای اساسی جنبش منافات ندارد.
آماجمان دربارهی سامان دادن بدیل را نگرش سطح بالا مینامیم، و نگرشمان را در مورد موضوعهایی که به سیاست و برنامهی این دوره مربوط است، نگرش میانی. اما باید تصمیمهایی را از هماکنون در موقعیت مشخصِ گرفت و کارهای مشخصی را در موضع و موقعیتی مشخص پیش برد. نگرش راهنماییکننده و معنادهندهی آنها را “نگرش عملیاتی” مینامیم. میان این سه سطح، یک رابطهی استنتاجی ساده وجود ندارد؛ یعنی چنین نیست که اگر ما دارای یک برنامه و تئوری تغییر سطح بالا، به بیان دیگر دارای یک استراتژی روشن باشیم، در سطح میانی و تاکتیکی هم خودبهخود میدانیم چه باید کرد. اما اگر بدانیم در نهایت چه میخواهیم، بهتر میتوانیم در یک دورهی مشخص جهتیابی کنیم و به همین شکل بهتر میتوانیم بدانیم کار بایسته در موقعیت لحظه چیست.