نگار جوادی
-من یک مهاجر نیستم، یک تبعیدی هستم
دالیا سوفر
برگردان به فارسی: ناصر مهاجر
به همّت و کوشش ناصر مهاجر پژوهشگر متعّهد تاریخ سیاسی معاصر، بخشی از این تاریخ در کتابی با عنوان « باقر مومنی، رهروی در راه بی پایان» ماه سپتامبر گذشته در شهر پاریس معرفی و در اختیار عموم نهاده شد. کتاب گزارشی تاریخی ست از حادثات و واقعات گذشته برانسانهای آرمان خواه و آزادی جویی که در سودای گذر از قرنها نادانی و تیرگی و خون و استبداد کوشیدند و نبرد کردند و برخی جان باختند. کوشش یا کوششهایی که به دلایل پیچیدهی تاریخی و غفلت و نادانی بازیگران سیاسی و کژاندیشی فکریشان، هنوز در آغاز راه خود متوقّف شده است.
ابتدا میخواهم در این نوشتار یادآور باورِ آزاداندیشی و آزادیجوی ناصر مهاجر عزیز باشم که در غربت ناخواسته و رنجهای آن، با ارادهای خردورزانه، خویشتن و دانش خویش را به بازنمایی واقعات خونبار و استبدادهای تاریخی و کوشش انسانهای جان برکفی وقف کرده و میکند که در راه رهایی وطن جان باختند، استبدادهائی که هم امروز با ماست. مهاجر پژوهشگری ست که در بخشی از آثار بسیار خود به بازنمایی جنایتهای عام و ضّد انسانی تیره اندیش ترین و جبّارترین حکومت گران این سرزمین، یعنی ملاّیان شیعی و همراهان شان در چهار دههء گذشته، پرداخته است. او گزارشگر تاریخی ست آغشته از رنج و محرومیّت و تیرگی و خون و استبداد و گمراهی و نادانی.
امّا مهاجر در کتاب تازه نشر شده: «باقر مومنی، رهروی در راه بیپایان» نمونههایی از تلاشهای فکری و مبارزات سیاسی یکی از اهل فکر و قلم و عمل سیاسی شناخته شدهء ایرانی، باقر مومنی، را پیش روی خوانندگان مینهد کسی که از هفت دههی پیش به این سو بیوفقه میاندیشد و مینویسد و با تیرگیهای تاریخی ایرانی، اسلامی میستیزد و بعضا اعماق بویناک این تاریخ را پیش رو مینهد. این کتاب که در دو جلّد به چاپ رسیده، چند ویژگی دارد که بدانها اشاره میکنم.
از یک سو باورهای راستین مبارزان آزادی سرزمین ایران و مردم آنرا در هفت دههی گذشته بلکه پیش تر، نشان میدهد که عاشقانه در راه وطن خویش طعمهی دشمنان آزادی وطن گشتند. مردان و زنانی که همراه و همگام مومنی و در عهد با حزب تودهی ایران، متشکل ترین و نیرومند ترین و اثرگذار ترین نهاد حزبی و مدنی تاریخ معاصر ایران مبارزه کردند. امّا به نوعی با همسوئیهای رهبران حزب توده و با ساختار رهبری حزب کمونیست اتحّاد شوروی سابق ناهمسو بودند. این انسانها در انتشار اندیشههای سیاسی خود و مبارزه با عوامل داخلی منافع بیگانه جان باختند. در این کتاب ابتدا خواننده با چهرهی انسانی و آزادیخواه و عدالت جوی «باقر مومنی»، آشنا میشود که با سودای برقراری حقّ نان و آزادی، حقّ انتخاب و حقّ شناخت آزادانه و بی قّیم، حقّ آگاهی و حقّ برابری انسانی و در یک سخن حّق زیستن انسان مدارانه و عدالت مدار و البته صلح آمیز برای ایرانیان، مبارزه کرده. کسی که در کنار انسانهای آزادیخواه دیگر در تشّکلهای حزب تودهی ایران به کار و عمل سیاسی میپردازد. مجموعهی «رهرو راهی……..» به خوبی و با تیزبینیهای گردآورنده و ویراستار آن، این تلاشها را باز مینماید. خاطرات گرد آمده در کتاب فراتر میرود. زیرا این خاطرات به گونهای بررسی و نقد تاریخی ست که آن زیست جمعی مای ایرانی را بوجود آورده و این کتاب آنرا پیش روی ما مینهد. نقد تاریخی که باید آنرا شناخت. امّا شناختی درست و بیطرفانه و جدای از وضع گیریهای نظری و سیاسی و بعضا ایدئولوژیک.
ویراستار در جای جای این اثر به نحو نه آشکار، امّا آگاهانه چنین خواستی را بکار میگیرد. از اینرو این کتاب تنها بازنمایی حیات سیاسی یا فکری باقر مومنی نیست بلکه پیش رو نهادن بخشی و البته و تنها بخشی و گوشههایی از شکست تاریخی تحوّل جو، تاریخ گذر به ارزشها و نحو زیستی انسانی، عادلانه و آزادانه است. هم چنین گزارش ِشکست ِتحوّل ِتاریخ معاصری ست که دریغا و سد دریغا هنوز با ماست. این تاریخ با ماست و مای ایرانی هنوز در درون آن زندگی میکنیم. مایی که هنوز عمق فاجعههای تاریخی خود را نشناخته ایم. هنوز عوامل پنهان و عناصر فکری مخرّب و بازدارندهی تاریخی را که بعضا با زیورهای آرمان خواهی موهوم عرفان ایرانی و مثلا حرمتگذار انسان آراسته است، نمیشناسیم. و مهم تر، در سودای شناخت آنها نیز نیستیم. زیرا تاریخ، یعنی ارزشها و سنن فکری ایرانی و اسلامی خود را نمیشناسیم و مهمتر نسبت به شناخت آنها در غفلتی پایدار به سر میبریم.