با یادِ طیفور
ناصر رحیمخانی
نمیدانم در چشم و در نگاهِ زنان و مردانی از ایرانیان چه نهفتهست که در همان دیدار اول، و پیش از هر سخنی، حسی و عاطفهای در تو برانگیزانند؛ ماندگار.
طیفور بطحائی را برای اولین بار در زندان قصر تهران دیدم. از یاران و همراهان گروه دوازده نفرهای بود که در بهمن ماه ۱۳۵۲ در دادگاه نظامی محاکمه شدند؛ به اتهام کوشش برای ترور شاه! دفاعیهی خسرو گلسرخی در آن دادگاه، آمیزهای بود از افشای دروغپراکنی و پروندهسازی نقشهریزی شدهی ساواک علیه شخص او و دفاع بیباکانه و از دل برآمدهی این روزنامهنگار و شاعر رمانتیک از آرمانهای عدالتخواهانه. کرامت دانشیان با اشاره به دیکتاتوری فردی شاه، لجام گسیختگی ساواک و دستگاههای سرکوبگری آزادی و آزادیخواهان، نقش فرمایشی دادگاههای نظامی فرودست و فرمانبردار را عریان کرد. دادگاه فرمایشی، خود رسواگرِ رژیم دیکتاتوری شد. شماری از این دوازده تن، نه شناختی از دیگر اعضای گروه داشتند و نه حتی پیش از تشکیل پرونده و برده شدن به دادگاه، هم را دیده بودند. در آن «دادگاه»، خسرو گلسرخی، کرامت دانشیان، طیفور بطحائی، عباس سماکار، رضا علامهزاده، مقدم سلیمی، رحمتالله (ایرج) جمشیدی، به اعدام محکوم شدند. بانوانِ همراهِ گروه، مریم اتحادیه به 5 سال زندان و شکوه فرهنگ (میرزادگی) به 3 سال زندان محکوم شدند. مرتضی سیاهپوش 5 سال، فرهاد قیصری و ابراهیم فرهنگ آزاد هرکدام سه سال حبس گرفتند.
خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان در سحرگاه ۲۹ بهمن ۱۳۵۲ خورشیدی، رو به شفق تیرباران شدند. چه بسا به سبب آن سخنان آتشین در دادگاه که حکم محاکمه شاه را داشت.