حزب توده در داوری پژوهندگان تاریخ – میزگرد افتتاحیه کنفرانس “حزب توده ایران در هشتاد سالگی”
مقدمه از سیاوش رنجبر دائمی
متنی که به خوانندگان گرامی عرضه میشود ترجمهی فارسی سخنانیست که در جلسه افتتاحیه کنفرانس “حزب توده ایران در هشتاد سالگی” که به همت انستیتو ایران شناسی دانشگاه سنت اندروز، در روز های ۲۹ مارس – ۱ آوریل ۲۰۲۱ به شکل مجازی برگزار شد. صورتی از این متن توسط مترجم ناشناسی از انگلیسی به فارسی برگردانده شد و پیش از تایید شرکت کنندگان و بازبینی توسط آنها، در فضای مجازی پخش گردید. متن پیشرو اما به رویت همه سخنرانان رسیده است و در برگیرندهی تغییرات و تصحیحات آنان است.
نسخهی پیشین این متن فاقد مقدمه کوتاهی است که در آغاز جلسه توسط اینجانب ایراد شد. در آن مقدمه، اشاره به این واقعیت گشت که کنفرانس “حزب توده ایران در هشتاد سالگی” اولین همایش علمی دربارهی تاریخچه حزب توده ایران در فضای آکادمیک غربی است و قصد آن بررسی ابعاد گوناگون فعالیت های سیاسی، اجتماعی و ادبی این تشکل مهم جنبش چپ ایران میباشد. این کنفرانس فرصت نادری بود برای ایجاد پل ارتباطی میان پژوهشگران ساکن ایران و خارج از کشور و به همین دلیل هم تعداد قابل توجهی از سخنرانیها به دو زبان فارسی و انگلیسی ایراد شده است. ویدئوی سایر پنل های کنفرانس در نشانی http://mihan.org.uk/TudehAt80 قابل دسترس هستند. امید برگزار کنندگان بر این بوده است که نشست “حزب توده ایران در هشتاد سالگی” گام نخستی باشد در زمینهی پژوهش اندیشه و عمل دیگر جریانهای چپ ایران.
آنچه میخوانید مشروح سخنرانی یرواند آبراهامیان تحت عنوان «حزب تودهی ایران در دههی ۱۹۴۰ مبلادی (۱۳۲۰ شمسی) به عنوان یک جنبش اجتماعی» و دیدگاههای شرکتکنندگان در میزگرد مربوط به آن با شرکت یرواند آبراهامیان، تورج اتابکی، استفنی کرونین، افشین متین عسگری، ناصر مهاجر و علی انصاری است که ۲۹ مارس (دهم فروردینماه ۱۴۰۰) توسط انستیتو مطالعات ایران دانشگاه سنت اندروز برگزار شد.
****
یرواند آبراهامیان سؤالی که میخواهم به آن پاسخ بدهم این است که اساساً چگونه میتوان تبدیل شدن حزب توده به چنین جنبش تودهای یا جنبش اجتماعی را توضیح داد و به آن همچون جنبش چارتیستها در انگلستان در قرن ۱۹ نگاه کرد و توضیح داد که چگونه چنین چیزی میتواند نسبتاً به سرعت رشد کند و به یک جنبش تودهای تبدیل شود. موضوع ایران به ویژه پیچیده است، زیرا البته حزب ناگزیر تداعیکنندهی اتحاد شوروی بود و اتحاد شوروی تداعیگر روسیه و روسیه در واقع دشمن ملی ایران از زمان کاترین کبیر تلقی میشد. یعنی شما با حزبی مواجه هستید که اغلب ]برچسب[ ابزار یا متحد دشمن ملی به آن میزنند و با وجود این وضعیت نامساعد، آنهم در دورهی رشد ملیگرایی (ناسیونالیسم)، میتواند ظرف چند سال به صورت یک جنبش تودهای درآید و پایهی اصلی این جنبش البته طبقهی کارگر شهری و روشنفکران است. دو حوزهی قدرت طبقهی کارگر البته در صنایع نفت و شورای متحدهی مرکزی اتحادیههای کارگری است که اساساً در ۱۳۲۵ و مجدداً در ۳۲-۱۳۳۱ به اوج قدرت خود میرسد. اگر شما به این عرصهها نگاه کنید، به ویژه منطقهی نفتی خوزستان، حتی از آرشیوهای انگلیس معلوم است که اتحادیههای کارگری حزب توده سازمانهای واقعاً اصلی در صنایع نفت بودند. آنها گزارش میدهند که صنعت نفت تحت کنترل جدی حزب توده در ۱۳۲۵ و مجدداً در ۱۳۳۰ در جریان بحران ملی شدن نفت قرار داشتند و همچنین شاهد هستیم که شورای متحدهی مرکزی اتحادیههای کارگری که در خارج از حیطهی صنعت نفت رشد میکرد در کلیهی عرصههای صنایع مدرن برای مثال نساجی در اصفهان و در کارخانههای کوچک قدرت داشت، به صورتی که به وضوح هیچ اختلافی در این مورد وجود ندارد که طبقهی کارگر به شدت توسط حزب توده سازمان یافته بود و سازمانهای رقیب، توسط حزب زحمتکشان و اتحادیههای حکومتی و اتحادیههای زرد فقط برای آن ایجاد میشدند که اتحادیههای حزب توده را تضعیف کنند و به محض اینکه حکومت حمایت خود را از آنها را متوقف میکرد از بین میرفتند. در ارتباط با روشنفکران نیز این روند به همان اندازه چشمگیر است که اگر در فاصلهی ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ به فهرست نویسندگان معروف در ایران نگاه کنید متوجه میشوید که تقریباً همگی آنها یا اعضای حزب توده بودند یا در این یا آن مقطع خیلی به حزب توده نزدیک بودند. اینکه برخی افراد دربارهی آنها میگویند «گذرشان به حزب توده نیز افتاده بود» از یک توصیف تحقیرآمیز دوران جنگ سرد استفاده میکنند، اما آنها، حتی اگر عملاً عضو حزب توده نبودند، به دلایل گوناگون با حزب توده پیوند داشتند و از آن حمایت میکردند. بنابراین اگر به فهرست برخی از این افراد نگاه کنیم ]شگفتزده میشویم[. برخی افراد این روزها آنها را فراموش کردهاند زیرا همان طور که میدانید ۸۰ سال از آن روزگار دور شدهایم، اما این فهرست واقعی است و انسان از مشاهدهی نام چهرههای ادبی که در مقطعی از حزب توده حمایت میکردند بسیار تحت تأثیر قرار میگیرد: بزرگ علوی، صادق هدایت، صادق چوبک، نیما، مینوی، شاملو، خانلری، آلاحمد، اپریم، طبری، سعید نفیسی، خلیل ملکی، توللی، بهار، نادرپور، توسلی، بهآذین، دریابندری، ابراهیم گلستان، دولتآبادی، نوشین، نادرپور، مسکوب، اخوان، افغانی، افراشته، مجید رهنما، و شخصیت مهم اما اغلب فراموششدهی مرتضی کیوان که یکی از پیوندهای مهم میان حزب توده و روشنفکران بود. این نقش مهم او توضیح میدهد چرا او یکی از نخستین کسانی بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ اعدام شد. خود کیوان به عنوان نویسندهی برجسته شهرت نداشت، اما نقش بسیار مهمی در دور هم جمع کردن محفلهای چهرههای ادبی داشت. خب، چگونه میتوان این رشد اساساً ناگهانی حزب توده در دههی ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ را توضیح داد؟ من اساساً شش دلیل برای این امر مطرح میکنم که احتمالاً میتوانید دلایل دیگری را نیز به آن اضافه کنید یا بکوشید آنها را ارزیابی کنید. من معتقدم که واقعاً شش دلیل عمده وجود دارند که گسترش حزب توده را توضیح میدهند.
در روز سیام فروردین ۱۳۵۴، روزنامههای رسمی ایران خبر دادند که: «۹ زندانی در حال فرار کشته شدند»[۱]. ۹ زندانی اینها بودند: بیژن جزنی، حسن ضیاءظریفی، عباس سورکی، محمد چوپانزاده، سعید کلانتری، عزیز سرمدی، احمد جلیلافشار، کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل.
خبر کوتاه بود و کلی و از کشتهشدگان چیزی در برنداشت. خواننده اگر نامها را نمیشناخت، حتا در نمییافت که این ۹ زندانی، زندانیان سیاسیاند و نه زندانیان عادی. از برجستهترین، استوارترین و کوشاترین زندانیان سیاسی ایران آن دوران. هفت فدایی و دو مجاهد. نه خودشان و چگونگی کشته شدنشان، که ماجرای فرارشان محور متنی بود که یک شکل و یکسان در همهی روزنامهها انتشار یافته بود. متن خبر هم به دست «مأموران انتظامی» تهیه و طراحی شده بود:
«امروز مقامات انتظامی اعلام کردند ۹ نفر از زندانیانی که قصد فرار داشتند، کُشته شدند. طبق اعلام مقامات مزبور، تعدادی از زندانیان ماجراجو که در داخلِ زندان مبادرت به تحریک سایر زندانیان مینمودند، مقامات زندان تصمیم گرفتند آنها را به زندان دیگری منتقل نمایند. هنگامی که اتوبوس حامل زندانیانِ مورد بحث جهتِ انتقال آنها به زندان دیگر در حرکت بود، زندانیان ضمن حمله به مأمورین مستقر در اتوبوس زندانیبر و مجروح کردن دو نفر از آنان موفق میشوند از اتوبوس خارج و مبادرت به فرار نمایند که در این موقع مأمورین مستقر در دو خودرو متعاقب اتوبوس که مأموریت مراقبت و حفاظت از اتوبوس را برعهده داشتند، اقدام به تیراندازی به طرف زندانیان فراری نمودند و در نتیجه ۹ نفر از زندانیان به شرح زیر کُشته و هیچ یک موفق به فرار نگردیدند. وضع مزاجی دو نفر از مأمورین که یکی از آنها مورد اصابتِ گلولهی سایر مأمورین قرار گرفته، رضایتبخش است. اسامی زندانیان به شرح زیر است…» [۲]
سناریوی ساواک، سخت سُستبنیاد بود. فرار از اتوبوس زندان، بدون یاری دیگران، محال بود. چه، زندانیان را با مینیبوسهایی جابهجا میکردند که ویژهی زندان بود و برخوردار از از تدابیر استحفاظی. به زندانیان دستبندی میزدند که سرِ دیگرش به دستِ مأموری مسلح بند بود. به آنها چشمبند هم میزدند. در چنین وضعیتی و بدون اسلحه، چگونه میتوانستند پابه فرار بگذارند؟ چگونه شد که همه آماج گلولههای کارساز قرار گرفتند و در دَم کشته شدند؟ کُشتار چه وقت روی داد و کُشتارگاه کجا بود؟
برای خواندن متن کامل این نوشته، کلیک کنید:
برگرفته از: اخبار روز
يکشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۰ – ۱۸ آپريل ۲۰۲۱
انستیتو مطالعاتی ایران دانشگاه سنت اندرز